دم نوحه:
طفل صغیری ز حسین گم شده ساربان
قامت زینب ز اَلَم خم شده ساربان
ادامة نوحه:
زینب غمدیده به غم مبتلا با نوا
بود گرفتارِ کفِ اشقیا از جفا
جمله یتیمان به بغل داده جان از وفا
غم سرِ غم آمده افزون شده ساربان
گفت که ای خواهر محزون زار بیقرار
از غم عباس تویی داغدار اشکبار
محنت عالم شده بر ما دچار این دیار
کودک زارم سوی هامون شده ساربان
شب شده عالم همه خوف از سپاه دین تباه
طفلک نالان به دل پر زآه بیپناه
رو سوی هامون شده با سوز و آه بیگناه
درد یتیمیش فراوان شده ساربان
گر کُند از من شهِ بیکس سؤال زین مقال
خواهر محزونهام ای خوشخصال باکمال
خوش شدهای حافظ طفلان بهحال در مآل
طفلکم از هجر پریشان شده ساربان
دم نوحه:
کاروانی سر به صحرا در بیابان میرود
گوئیا آن زینب است با چشم گریان میرود
ادامة نوحه:
ساربان آهسته ران آرام جان گم کردهام
من در این دریای خون دُرِّ گران گم کردهام
ساربان آهسته ران تندی مکن با کاروان
مهربانم میرود، آرام جانم میرود
ساربانا مهلتی، دارم در اینجا مشکلی
رفته از دستم گُلی، از وی نبردم حاصلی
اندرین دشت بلا رفته ز دستم نوگلی
من حسین باوفا، آرام جان، گم کردهام
ساربان بهر خدای من کمی آهستهتر
اندرین دشت بلا گم گشته از من تاجِ سر
شش برادر، شش دلاور، از من خونینجگر
اندرین صحرا ز جور کوفیان گم کردهام
ساربانا مهلتی، تا بر سر نعش حسین
از دلم گویم، ببارم خون دل از هر دو عین
در عزایش عالمی را پُرکنم از هر دو عین
من برادر در میان خاک و خون گم کردهام