سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که براى خدا خشم کرد ، باطل را هر چند سخت بود از پا درآورد . [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 100 مرداد 6 , ساعت 7:46 عصر

حجیت اطلاقات در مصادیق نوپیدا (7)

انصراف در لغت

·         معجم مقاییس اللغه، رجوع کردن یک شیء را معنای اصلی ماده «ص ر ف» می دانند و معانی دیگر را به همین معنا بر می گردانند. مانند صرف درهم و دینار که به رجوع از یکی از نقدین به دیگری تأویل برده می شود.1

·         لسان العرب صرف را برگرداندن چیزی از صورت اولیه خود معنا می کند2

·        راغب اصفهانی هم صرف را به ردّ و ابدال معنا می کند3

·        در فرهنگ لغت آنلاین المعانی در ترجمه کلمه انصراف به فارسی اینگونه آمده است:

«انْصَرَفَ : انْصِرَافاً [ صرف ] الرجُلُ : آن مرد روى گردان و منصرف شد.
الى کذا : به آن چیز روى آورد ؛ انْصَرَفَ الى دَرْسِ الْقَضیَّةِ: به بررسى آن چیز پرداخت».

انصراف در اصطلاح

با توجه به مباحث مطرح شده در کلام اصولیین در مبحث انصراف می توان انصراف اصطلاحی را این گونه تعریف کرد: رجوع یا انتقال ذهن به یکی از حصه های معنای موضوع له یا مستعمل فیه لفظ، با شنیدن آن لفظ.

بنابرین معنای اصطلاحی کاملا با معنای لغوی رجوع هماهنگ است زیرا در انصراف اصطلاحی لفظ به یکی از معانی رجوع می کند یا به عبارتی بهتر، ذهن انسان با شنیدن لفظ به یکی از معانی آن رجوع می کند.

همچنین است با معنای برگرداندن که لسان العرب بیان کرده بود. زیرا در انصراف اصطلاحی نیز لفظ از عموم یا اطلاق ظاهری خود برگردانده می شود به یک معنای خاص.

گاهی در اثر اوضاع و شرایط موجود، انس ذهنی خاصی بین یک لفظ با حصه خاصی از معنای آن شکل می گیرد. منشاء این انس امور زیر است

1.      غلبه وجودی آن حصه نسبت به سایر حصص معنای موضوع له.

2.      کثرت استعمال آن لفظ در آن حصه.

3.      اکملیت فرد منصرف الیه نسبت به سایر افراد و حصص

4.      مناسبات حکم و موضوع

منشاء اول مانع از انعقاد اطلاق نمی شود. زیرا صِرف غلبه وجود، تاثیری در مدلول لفظ ندارد و باعث نمی شود که در معنای موضوع له لفظ خللی وارد شود.

برای منشاء دوم که به دلیل کثرت استعمال، انس ذهنی حاصل می شود می توان سه مرتبه متصور شد:

الف) آنچنان انس ذهنی شدید شود واستعمال در حصه به درجه ای از کثرت برسد که لفظ از معنای موضوع له خود به آن حصه خاص نقل معنا پیدا کند.

ب) کثرت استعمال کمتر از مرحله قبل باشد اما در حدی است که وضع تعیّنی برای لفظ درآن حصه حاصل می شود با حفظ معنای عام اول.

ج) کثرت استعمال به درجه ای نیست که باعث وضع معنای جدید برای آن لفظ شود اما در حدی هست که صلاحیت قرینه شدن برای اراده آن حصه خاص از آن لفظ عام را داشته باشد.

در دو مرتبه (الف و ب )، لفظ بالوضع دال بر آن حصه می شود واز موضوع بحث ما که اطلاق وتقیید است، خارج است.

اما اگر کثرت استعمال به صورت سوم باشد، می تواند مانع از اطلاق گیری شود. زیرا احراز اطلاق متوقف بر احراز عدم قرینه است. در نتیجه با وجود این کثرت استعمال، که صلاحیت قرینه شدن را هم دارد احتمال می دهیم که مولا به همین کثرت استعمال لفظ در آن حصه ی خاص، به عنوان قرینه اکتفا کرده باشد و حکم را فقط برای همان حصه وضع کرده باشد نه برای جمیع الحصص؛ لذا مقدمات حکمت تمام نخواهد بود و نمی توان اطلاق گرفت.4

اکملیت مانع از انعقاد اطلاق نسبت به سایر افراد نمی شود. زیرا لفظ کماکان بر افراد و حصص خود دلالت دارد

مناسبات حکم و موضوع که شهید صدر از آن به مناسبات عرفی و عقلائی تعبیر می کنند می تواند مانع از انعقاد اطلاق شود. مثلا وقتی شارع می فرماید: «آب مطهِّر است» عرف می فهمد که آب طاهر مطهر است نه آب نجس و منشاء انصراف لفظ آب به آب طاهر، ارتکاز عرف وعقلاست که از مناسب حکم مطهریت با موضوع آن یعنی آب برداشت می شود.5

 

نویسنده: سید مصطفی موسوی



1 . للصّاد و الرّاء و الفاء معظم بابِه یدلُّ على رَجْع الشى‌ء. من ذلک صَرفْتُ القومَ صَرفاً و انصرفوا، إِذا رجَعْتَهم فرَجَعوا.... «معجم مقائیس اللغة؛ ج‌3، ص: 342»

2 . الصَّرْفُ: رَدُّ الشی‌ء عن وجهه «لسان العرب؛ ج‌9، ص: 189»

3 .الصَّرْفُ: ردّ الشی‏ء من حالة إلى حالة، أو إبداله بغیره، یقال: صَرَفْتُه ُفَانْصَرَف «مفردات ألفاظ القرآن؛ ص: 482»

 

4 . الانصراف:قد یتکون - نتیجة لملابسات - أنس ذهنی خاص بحصة معینة من حصص المعنى الموضوع له اللفظ ، وهذا الانس على نحوین ، أحدهما : أن یکون نتیجة لتواجد تلک الحصة فی حیاة الناس وغلبة وجودها على سائر الحصص . والآخر : أن یکون نتیجة لکثرة استعمال اللفظ وإرادة تلک الحصة على طریقة تعدد الدال والمدلول . اما النحو الأول فلا یؤثر على إطلاق اللفظ شیئا لأنه انس ذهنی بالحصة مباشرة دون ان یؤثر فی مناسبة اللفظ لها أو یزید فی علاقته بما هو لفظ بتلک الحصة خاصة . واما النحو الثانی فکثرة الاستعمال المذکورة قد تبلغ إلى درجة توجب نقل اللفظ من وضعه الأول إلى الوضع للحصة ، أو تحقق وضعا تعینیا للفظ لتلک الحصة بدون نقل ، وقد لا توجب ذلک أیضا ، ولکنها تشکل درجة من العلاقة والقرن بین اللفظ والحصة بمثابة تصلح ان تکون قرینة على ارادتها ، خاصة من اللفظ ، فلا یمکن حینئذ اثبات الاطلاق بقرینة الحکمة ، لأنها تتوقف على أن لا یکون فی کلام المتکلم ما یدل على القید ، وتلک العلاقة والانس الخاص یصلح للدلالة علیه«دروس فی علم الأصول، ج‏1، ص: 240»

5. الانصراف الناشئ من مناسبات عرفیة أو عقلائیة کما فی التشریعات التی لها جذور عرفیة مرکوزة عرفا أو عقلائیا فانها قد توجب التقیید أیضا کما إذا قال « الماء مطهر » فانه ینصرف إلى الماء الطاهر لمرکوزیة عدم مطهریة النجس.

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ