بخش دوم: کلیات علم سیاست
1. تعریف سیاست
2. فلسفه سیاسی
3. مکتب سیاست
4.علم سیاسیت
5 . مکتب سیاسی اسلام
تعریف سیاست
الف)مدریت و تدبیر کلان جامعه
ب)تلاش برای کسب قدرت یا حفظ و تقویت آن
ج)حق حکومت بر جوامع
سیاست در لغت از سَوس به معنای ریاست گرفته شده است. سُوّس فلان امر الناس ای صیر ملکا (قاموس المحیط)
فلسفه سیاسی
شاخه ای از مطالعات سیاسی است که پاسخگوی مسائل بنیادین در سیاست است.
سوالات اساسی (مسائل بنیادین):
1.چرا به دولت نیاز داریم؟
2.چه کسانی حق حکومت دارند؟
3.چرا باید ازحاکمان اطاعت کنیم؟
4.حاکمان چه وظایفی در قبال شهروندان دارند؟
5.حکومت چه اهدافی را باید دنبال کند؟
6.حکومت ها چه مقدار حق محدود کردن آزادی را دارند؟
7.ایا حکومت در قبال سعادت جامعه هم مسئول است؟
8.سعادت جامعه چیست و چه تعریفی از آن دارید؟
9.در تعارض عدالت اجتماعی و آزادی های اقتصادی و فردی تقدم با کدام است؟
10.عدالت اجتماعی چیست و چگونه محقق می شود؟
مکتب سیاسی
پاسخ هایی که به مسائل مندرج در فلسفه سیاسی داده میشود مکتب سیاسی را بوجود می آورد.
آنارشیست ها از ابتدا ضرورت دولت را نفی می کنند.آریستوکرات ها حق حکومت را به نخبگان می دهند. دموکرات ها حق را به مردم می دهند و در نگاه تئوکراسی حکومت حق خداوند است.
سوسیال ها عدالت اجتماعی را اصل می گیرند و آزادی اقتصادی وفردی را محدود می کنند. لیبرال ها آزادی محورندو عدالت را فدای اقتصاد و آزادی های فردی می کنند.
سعادت در نگاه سوسیالیستی نفی تمام طبقات اجتماعی است و در نگاه لبرالیستی رفاه و امنیت فردی ولو تفاوت طبقاتی وجود داشته باشد.
بنابرین آنارشیسم، لیبرالیسم، سوسیالیسم، آریستوکراسی، تئو کراسی، دموکراسی و ... همه به عنوان مکتب یا ایدئولوژی سیاسی شناخته می شوند.
اسلام نیز پاسخ های خاص خود را به آن سوالات بنیادین دارد بنابرین اسلام نیز به عنوان یک مکتب سیاسی شناخته می شود.
اینگونه نیست که تمام مکاتب در تمام ابعاد اندیشه ای خود با یکدیگر متفاوت باشند بلکه ممکن است دو یا چند مکتب در برخی نظریات و شاخص ها با یکدیگر مشترک باشند. مثلا سوسیال دموکراسی و لیبرال دموکراسی در این که تعیین حاکمان باید به دست مردم باشد با یکدیگر مشترک اند ولی در محتوا و شیوه اداره جامعه با یکدیگر تفاوت هایی دارند.
علم سیاست
علم سیاست به شاخه ای از مطالعات سیاسی که جنبه عملی وکاربردی دارد اطلاق می شود. مثلا برای اتخاذ مواضع سیاسی صحیح باید یک حکومت شناخت صحیحی از وضعیت موجود خود، داشته ها ، تهدید ها، موانع ، وضعیت منطقه و جهان و .. داشته باشد تا به تبع آن بتواند نظریه پردازی و برنامه ریزی کلان برای اداره جامعه و روابط با دیگران داشته باشد.
اینگونه مطالعات وتحلیل ها با علم سیاسیت، تحلیل سیاسی، مطالعات راهبردی و استراتژیک شناخته می شود.
مکتب سیاسی اسلام
اسلام تشکیل حکومت و داشتن حکومت را برای اداره جامعه ضروری می داند پس آنارشیسم را رد می کند.
و من کلام له ( علیهالسلام) فی الخوارج لما سمع قولهم «لا حکم إلا لله»
قَالَ ( علیهالسلام )کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ ، نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ ، وَ لَکِنَّ هَؤُلَاءِ یَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ ، وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ ، وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْأَجَلَ وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَیْءُ وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ حَتَّى یَسْتَرِیحَ بَرٌّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ ،وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَى أَنَّهُ ( علیهالسلام )لَمَّا سَمِعَ تَحْکِیمَهُمْ قَالَ حُکْمَ اللَّهِ أَنْتَظِرُ فِیکُمْ وَ قَالَ أَمَّا الْإِمْرَةُ الْبَرَّةُ فَیَعْمَلُ فِیهَا التَّقِیُّ وَ أَمَّا الْإِمْرَةُ الْفَاجِرَةُ فَیَتَمَتَّعُ فِیهَا الشَّقِیُّ إِلَى أَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُهُ وَ تُدْرِکَهُ مَنِیَّتُه
وقتى شنید که خوارج مى گویند، «لا حکم الا للّه» ، فرمود: سخن حقّى است که به آن باطلى خواسته شده ، آرى، حکم جز از آن خدا نیست، ولى اینان مى گویند که امارت و حکومت ویژه، خداوند است و بس، و حال آنکه، مردم را امیر و فرمانروایى باید، خواه نیکوکار و خواه بدکار، که مؤمن در سایه حکومت او به کار خود پردازد و کافر از زندگى خود تمتّع گیرد تا زمان هر یک به سر آید ، حق بیت المال مسلمانان گرد آورده شود و با
دشمن پیکار کنند ، و راهها امن گردد ، و حق ضعیف را از قوى بستانند ، و نیکوکار بیاساید ، و از شر بدکار آسوده ماند ، در روایت دیگر آمده است، که چون سخن ایشان در باب حکمیت شنید فرمود: حکم خدا را در باره شما انتظار مىکشم ، در حکومتى که نیکان بر سر کار باشند، پرهیزگار به طاعت حق مشغول است ، و در حکومت امیر ظالم، بدکردار از زندگى تمتع مى جوید ، تا زمان هر یک به پایان آید ، و مرگش فرا رسد. نهج البلاغه خطبه40
حق حکومت در دیدگاه اسلام از آن خداست.و حاکم باید منصوب و ماذون از جانب پروردگار باشد والا حق حکمرانی ندارد.
ان الحکم الا الله «انعام 57»
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ «نساء »59
إنّما وَلیّکُم اللهُ وَ رسولُهُ وَ الّذینَ آمَنوا الّذینَ یُقیمونَ الصّلاةَ وَ یُو?تونَ الزَّکاةَ وَ هُم راکعونَ «مائده 55»
بنا بر این مکتب سیاسی اسلام تحت حکومت های تئوکراسی تعریف می شود. حق حکومت حاکمان در مکتب سیاسی اسلام باید مستند به خداوند و به نصب الهی باشد.
حاکمان منصوب الهی کامل ترین افراد و معصوم اند لذا می توان حکومت اسلامی را آریستو کراسی حقیقی دانست.
در زمان غیبت معصوم نزدیک ترین فرد به معصوم و لایق ترین فرد منصوب خداوند است.(ولایت فقیه)
حاکمان در اندیشه سیاسی اسلام موظف اند علاوه بر تامین امنیت و رفاه مادی درجهت سعادت فردی و اجتماعی بکوشند.
تهدید آزادی در تمامی ابعاد آن مقید به موازین شریعت است.
اصل آزادی اقتصادی محدود به عدم ربا خواری، رشوه گیری، عدم اکل مال به باطل و سایر محدودیت های وضع شده از جانب اسلام است.
آزادی فرهنگی محدود به عدم اشاعه فحشا و آزادی سیاسی محدود به عدم محاربه و مشروط به نقد حاکمان است.
سعادت فرد و جامعه به رفاه مادی ،عدالت اجتماعی و تامین سعادت اخروی است لذا حکومت باید زمینه این امور را فراهم سازد.
در اندیشه سیاسی اسلام اگر حدود و موازین شرع در حوزه اقتصادی فرهنگی اجتماعی و غیره رعایت شود خود زمینه ساز عدالت اجتماعی است.
عدالت اجتماعی در اندیشه سیاسی اسلام ایجاد فرصت برابر برای استفاده همه شهروندان از امکانات موجود است. چنانچه مال از طریق مشروع تحصیل شده باشد حق مالکیت محفوظ است. دولت موظف است از بیت المال طبقات ضعیف را تامین کند و در حد متعارف امکان مسکن ،شغل،ازدواج ایشان را فراهم کند.
در اندیشه سیاسی اسلام معنویت و احکام شرع مکمل و مصحح قوانین بشری و قراردادهای عقلانی جهت اداره صحیح جامعه است. و روح معنویت دینی در تحقق عدالت اجتماعی نقش پررنگی دارد چرا که در پرتوی معنویت اسلامی و باور به جهان پس از مرگ و التزام افراد به قوانین؛ تجاوز یکدیگر به حداقل رسیده و تعاون جمعی، مسئولیت پذیری اجتماعی و مهرورزی به حداکثر می رسد.
در سیاست اسلام حکومت نه ظلم می کند و نه ظلم می پذیرد. در روابط بین الملل خط قرمزی ندارد. خط قرمز او استکبار است. حکومت اسلامی خود را در برابر تمامی مستضعفین فارغ از رنگ نژاد و ملیت و عقیده مسئولیت می داند.
http://smmoosavi.andishvaran.ir