سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در شگفتم از آن که نومید است و آمرزش خواستن تواند . [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 101 خرداد 1 , ساعت 11:1 صبح

بخش سوم: نظام ولایت فقیه

 

·مفهوم و گستره ولایت

 

·ادله ولایت فقیه

 

·انتخابی یا انتصابی ( نقش مردم؛ مشروعیت یا مقبولیت)

 

·تاریخچه

 

 

 

مفهوم و گستره ولایت

 

ولایت دارای معانی متعددی است. در بحث حاضر مراد از ولایت معنی تصدی امور و سرپرستی جامعه است.

 

ولایت بر دو قسم است:

 

تکوینی : مقام روحی و معنوی که معصومان از آن برخوردارندو قدرت تصرف در کائنات دارند و خلیفه الله اند

 

تشریعی: که اعتبار شرعی است یعنی منصوب بودن به عنوان حاکم و دارا بودن منصب سرپرستی و تصدی امور جامعه

 

معصومان علیه السلام از هر دو قسم ولایت برخوردارند. ولی فقیه در عصر غیبت صرفا قسم دوم ولایت را داراست

 

گستره اختیارات ولی فقیه همه شئون اجرایی امام در اداره جامعه جز مواردی که با دلیل شرعی مانند جهاد ابتدایی استثناء شده است می باشد. بنابرین ولایت فقیه مطلقه است یعنی شامل حق حکمرانی نیز می شود و مقید به اموری مانند ولایت بر محجورین و غایبان و قاصران نیست.

 

ادله ولایت فقیه

 

1 . دلیل حسبه

 

2 . دلیل عقلی:  دلیل عقلی محض و دلیل عقلی مرکب

 

3 . دلیل نقلی

 

 1 . دلیل حسبه

 

امور حسبیه اموری است که شارع مقدس راضی به زمین ماندن آنها نیست. در شرع مقدس سرپرستی امور غایبان، قاصران( مجنون و صغیر) که محجورین( مانند سفیه، مفلس ) از اموری است که شارع راضی به ترک آنها و تضییع اموال و نفوس آنها نیست. لذا عهده دار شدن امر آنها وظیفه فقیه جامع الشرایط است.

 

استدلال:

 

اداره جامعه از اموری است که شارع راضی به زمین مانده آن نیست و الا مفاسد بسیار زیادی در پی دارد.

 

اموری که شارع راضی به زمین ماند آنها نیست بر عهده فقیه جامع الشرایط است.

 

بنابرین اداره جامعه بر عهده فقیه جامع الشرایط است.

 

بنابر نظر کسانی که متولی امور حسبیه را همه عدول از مومنین می دانند فقیه جامع الشرایط قدر متیقن و فرد اولی است که با وجود او نوبت به دیگران نمی رسد.

 

2 . دلیل عقلی 

 

دلیل عقلی محض:

 

1 . انسان موجودی اجتماعی است. در اجتماع نزاع و اختلاف وجود دارد.برای رفع نزاع و اختلاف، لازم استنظم و انضباط برقرار شود.

 

2 . نظم وانضباط باید سعادت فردی و اجتماعی را در پی داشته باشد. وبرای چنین نظمی هم قانون مناسب و هم مجری توانمند نیاز است.

 

3 . قوانین بشری به دلیل محدودیت علم بشر ناقص و خطاپذیرند پس باید قانون از علم نامحدود و بی نقص نشات بگیرد. پس قانون مناسب قانون خداوند است که همان دین اوست که به وسیله پیامبران به دست بشر رسانده است.

 

4 . برای اینکه آن قانون به نحو کامل پیاده شود باید مجریان بی عیب و نقصی آن را اجرا کنند تا در مقام عمل آن قانون پیاده و سعادت تامین شود. پس مجریان باید معصوم باشند.

 

پس عقلا حکومت وظیفه و حق معصومین علیهم السلام است و  دین خدا هم قانون اداره جامعه است.

 

5 . در زمان غیبت معصوم دستمان از امام کوتاه است. عقل می گوید آن کس که به معصوم علیه السلام نزدیکتر است باید حکومت کند. کسی که علمش به قانون از همه بیشتر است یعنی فقیه است. مقام بعد از عصمت را دارد یعنی عادل است. توان اجرا دارد یعنی مدیر و مدبر است. شجاع است و ....

 

بنابرین عقلا حکومت در زمان غیبت وظیفه و حق فقیه جامع الشرایط است و دین هم قانون اداره جامعه است.

 

 

 

دلیل عقلی مرکب:

 

1 . اسلام هم احکام فردی دارد و هم احکام اجتماعی

 

2 . اسلام دین نهایی برای  همه بشر تا روز قیامت است و  احکام و دستورات آن لازم الاجراست و خداوند راضی به تعطیل شدن آن نیست.

 

3 . برای اجرای این احکام خصوصا احکام اجتماعی آن لازم است مجری عالم و توانمند ان را اجراء کند.

 

4 . در زمان غیبت فقیه جامع الشرایط که هم متخصص در دین است و هم توانمند در اداره مصداق اکمل مجری توانمند است.

 

نتیجه اجرا و پیاده سازی دین و احکام آن در زمان غیبت بر عهده فقیه توانمند است.

 

نکته: در استدلال فوق دو مقدمه اول از مذاق شرع فهمیده می شود و دو مقدمه بعد حکم عقل است. لذا این دلیل عقلی محض نیست.

 

 

 

3 . دلیل نقلی

 

1 . توقیع شریف

 

در توقیع شریفی که از ناحیه امام زمان در پاسخ به سوالات اسحاق بن یعقوب وارد شد این عبارت آمده است:

 

و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی روات حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله»

 

نکته اول: منظور از حوادث واقعه نفس واقعه است نه حکم فقهی آن زیرا مرجع در  پاسخگویی احکام مشخص بوده است و این امر پرسیدن ندارد. بنابرین مراد از سوال حوادث اجتماعی گوناگون است و اینکه ما در این حوادث به چه کسی پناه ببریم و ملجا و مرجع ما چه کسی باشد و از چه کسانی دستور بگیریم.

 

نکته دوم : منظور از راویان حدیث راویان حدیث شناس وصاحب فهم عمیق است نه کسانی که صرفا راوی هستند. موید این نکته این است که علما در زمان حضور معصومین همه راوی بودند و مردم دینشان را از همین راویان می گرفتند و آنها نیز حکم شرعی را با روایت بیان می کردند. لذا قدیمی ترین کتب احکام ما کتب روایی هستند.

 

نکته سوم: فانهم حجتی علیکم یعنی حرف انها حرف من است و جانشین من هستند.

 

بنابرین از این روایت فهمیده می شود امر حکومت و مرجعیت در تصمیم گیری و امر ونهی در زمان غیبت بر عهده فقهاست و آنها جانشینان امام معصوم علیه اسلام هستند.

 

2 . مقبوله عمر بن حنظله

 

عن عمر بن حنظلة: قال سألت أبا عبْد اللَّهِ (ع) عنْ رجلین من أصحابنا بینهما منازعة فی دَین او میراث فتحاکما إلى السلطان وَ إلى القضاة أیحلّ ذلِکَ؟

 

قال: مَنْ تَحاکَمَ إلَیْهِمْ، فی حَقٍّ أَوْ باطِلٍ، فَإنَّما تَحاکَمَ إلَى الطّاغُوتِ وَ ما یُحْکَمُ لَهُ، فَإنّما یَأْخُذُهُ سُحْتاً و إنْ کانَ حَقّاً ثابِتاً لَهُ؛ لَأَنّهُ أَخَذَهُ بِحُکْمِ الطّاغُوتِ وَ ما أَمَرَ اللَّهُ أَنْ یُکْفَرَ بِهِ. قالَ اللَّهُ تَعالى: یُریدوُنَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إلَى الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروُا انْ یَکْفُرُوا بِهِ.

 

قلت: فَکیف یصنعان؟

 

قال: یَنْظُرانِ مَنْ کانَ مِنْکُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوى حَدیثَنا وَ نَظَرَ فِی حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَف أَحکامَنا... فَلْیَرْضَوْا بِهِ حَکَماً. فإنّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حاکِماً. فاذا حکم بحکمنا فلم یقبله منه فانما استخف بحکم الله و علینا رد و الراد علینا الراد علی الله و هو علی حد الشرک بالله

 

ترجمه:

 

عمر بن حنظله می‌گوید از امام صادق(ع) درباره دو نفر از دوستانمان (یعنی شیعه) که نزاعی بینشان بود در مورد قرض یا میراث، و به سلطان یا قضات برای رسیدگی مراجعه کرده بودند، سؤال کردم که آیا این رواست؟ 

 

فرمود: هر که در مورد دعاوی حق یا دعاوی ناحق به ایشان مراجعه کند، در حقیقت به طاغوت (یعنی قدرت حاکمه ناروا) مراجعه کرده باشد؛ و هر چه را که به حکم آنها بگیرد، در حقیقت به طور حرام می‌گیرد؛ گرچه آن را که دریافت می‌کند حق ثابت او باشد؛ زیرا که آن را به حکم و با رأی طاغوت و آن قدرتی گرفته که خدا دستور داده به آن کافر شود. خدای تعالی می‌فرماید: یریدُونَ انْ یتَحاکَمُوا إلَی الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروا أَنْ یکْفُرُوا به.

 

پرسیدم: چه باید بکنند؟

 

فرمود: باید نگاه کنند ببینند از شما چه کسی است که حدیث ما را روایت کرده، و در حلال و حرام ما مطالعه نموده، و صاحب‌نظر شده و احکام و قوانین ما را شناخته است... بایستی او را به عنوان قاضی و داور بپذیرند، زیرا که من او را حاکم بر شما قرار داده‌ام. پس آنگاه که به حکم ما حکم نمود و از وی نپذیرفتند بی‌گمان حکم خدا را سبک شمرده و به ما پشت کرده‌اند و کسی به ما پشت کند به خداوند پشت کرده و این در حد شرک به خداوند است.

 

استدلال:

 

 

 

در این روایت سائل از رجوع به سلطان و قاضی سوال کرده و امام رجوع به انها را رجوع به طاغوت دانسته پس سلطنت را نفی کرده علاوه بر قضاوت. در ادامه راهی که پیش پای سائل می گذارد رجوع به فقهاست که راویان صاحب نظر و حلال و حرام شناس اند. بنابرین به قرینه سوال که از سلطنت و قضاوت بود، هم در حکومت و هم در قضاوت فقیه جامع الشرایط را نصب می فرماید. خصوصا اینکه در ادامه می فرماید من او را حاکم قرار دادم. حاکم یعنی سلطان و نفرمود انی جعلته حکما که به معنی داور و قاضی باشد.

 

http://smmoosavi.andishvaran.ir



لیست کل یادداشت های این وبلاگ