سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر از خدا چنانکه باید می ترسیدید، به دانشی بی نادانی دست می یافتید و اگر خدا را چنانکه باید می شناختید، با دعایتان کوهها از میان می رفتند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
شنبه 93 آذر 8 , ساعت 8:18 عصر

دم نوحه:

کاروانی سر به صحرا در بیابان می‌رود     

گوئیا آن زینب است با چشم گریان می‌رود

 

ادامة نوحه:

ساربان آهسته ران آرام جان گم کرده‌ام   

من در این دریای خون دُرِّ گران گم کرده‌ام

ساربان آهسته ران تندی مکن با کاروان

مهربانم می‌رود، آرام جانم می‌رود

 

ساربانا مهلتی، دارم در اینجا مشکلی

رفته از دستم گُلی، از وی نبردم حاصلی

اندرین دشت بلا رفته ز دستم نو‌گلی

من حسین با‌وفا، آرام جان، گم کرده‌ام

 

 

ساربان بهر خدای من کمی آهسته‌تر

اندرین دشت بلا گم گشته از من تاجِ سر

شش برادر، شش دلاور، از من خونین‌جگر

اندرین صحرا ز جور کوفیان گم کرده‌ام

 

ساربانا مهلتی، تا بر سر نعش حسین

از دلم گویم، ببارم خون دل از هر دو عین

در عزایش عالمی را پُر‌کنم از هر دو عین

من برادر در میان خاک و خون گم کرده‌ام



لیست کل یادداشت های این وبلاگ