حجیت اطلاقات در مصادیق نوپیدا(14)
نحوه تقابل بین اطلاق و تقیید
تقابل بین اطلاق و تقیید را در دو مقام ثبوت واثبات می توان مورد کنکاش قرار داد.
· اطلاق در مقام ثبوت، یعنی «عدم لحاظ قید» و تقیید در مقام ثبوت یعنی «لحاظ قید»
· اطلاق در مقام اثبات یعنی «عدم بیان قید» و تقیید در این مقام یعنی «بیان قید»1
بدیهی است که مقام اثبات کاشف از مقام ثبوت است. یعنی اگر قیدی بیان شد، معلوم می شود در مقام ثبوت آن قید لحاظ شده است.
شکی نیست که در هر دو مقام، بین اطلاق و تقیید تقابل است. حال اینکه کدام یک از اقسام تقابل؟! این نکته ایست که در این گفتار آن را بررسی خواهیم کرد.
گاهی تقابل بین دو امر وجودی است که به آن تضاد می گویند. مانند سفیدی و سیاهی.گاهی بین یک امر وجودی و عدم آن امر است. که به آن تناقض می گویند مانند بصر و عدم بصر. گاهی بین وجود یک صفت در موضعی با عدم آن صفت در همان موضع است البته به نحوی که آن موضع، قابلیت اتصاف به آن صفت را داشته باشد؛ که به این نحوه از تقابل ملکه وعدم ملکه می گویند. مانند بصر و عمی. و گاهی تقابل بین دو امر وجودی است که با یکدیگر تعقل می شوند و در یک موضوع واحد از جهت واحده قابل جمع نیستند؛ مانند اب وابن.
بدیهی است که تقابل بین اطلاق وتقیید از قسم تضاد نمی تواند باشد. زیرا تضاد بین دو امر وجودی محقق می شود؛ حال آنکه اطلاق امری عدمی است. زیرا اطلاق عدم لحاظ القیود است.
بله اگر کسی اثبات کند که دلالت لفظ بر اطلاق بالوضع است و نه با مقدمات حکمت، می تواند ادعای تضاد کند. زیرا در این صورت معنای اطلاق، شمولی خواهد بود که از لفظ استفاده می شود. پس امری وجودی است. نه اینکه عدم القید باشد و امری عدمی. در چنین فرضی هم اطلاق و هم تقیید دو امر وجودی خواهند بود و ادعای تضاد بلا مانع خواهد.
شهید صدر می فرمایند: «در مقام ثبوت اختلاف است در اینکه از قبیل تناقض باشند مانند بصر وعدم بصر یا از قبیل ملکه وعدم ملکه باشند مانند بصر وعمی اما در مقام اثبات، قطعا تقابل بین اطلاق وتقیید از قبیل ملکه وعدم ملکه است. زیرا در این مقام، امکان تقیید وجود دارد. یعنی مولا می تواند قید را بیاورد و نمی آورد. و دقیقا به همین دلیلِ امکان تقیید است که ما می توانیم اطلاق گیری کنیم و الا اگر امکان تقیید نبود، سکوت مولا کاشف از تقیید نبود.»2
البته ایشان در کتاب بحوث تقابل بین اطلاق و تقیید در مقام ثبوت را از قبیل تناقض دانسته اند. به این دلیل که حیثیت امکان تقیید اصلا دخالتی در سریان حکم به تمام افراد مطلق ندارد تا از قبیل ملکه وعدم ملکه باشد بلکه مقوم سریان حکم به تمام افراد مطلق همان عدم التقیید است.3 به عبارت دیگر شهید صدر اطلاق را در این کلام خود همان عدم التقیید دانسته اند لذا تقابل آنها از قبیل تناقض می گردد.
1 . دروس فی علم الاصول ج1 ص237
2 التقابل بین الاطلاق والتقیید: اتضح مما ذکرناه ان هناک إطلاقا وتقییدا فی عالم اللحاظ وفی مقام الثبوت ، والتقیید هنا بمعنى لحاظ القید ، والاطلاق بمعنى عدم لحاظ القید . وهناک أیضا إطلاق وتقیید فی عالم الدلالة ، وفی مقام الاثبات ، والتقیید هنا بمعنى الاتیان فی الدلیل بما یدل على القید ، والاطلاق بمعنى عدم الاتیان بما یدل على القید مع ظهور حال المتکلم فی أنه فی مقام بیان تمام مراده بخطابه والاطلاق الاثباتی یدل على الاطلاق الثبوتی ، والتقیید الاثباتی یدل على التقیید الثبوتی . ولا شک فی أن الاطلاق والتقیید متقابلان ثبوتا وإثباتا ، غیر أن التقابل على أقسام ، فتارة یکون بین أمرین وجودیین کالتضاد بین الاستقامة والانحناء ، وأخرى یکون بین وجود و عدم ، کالتناقض بین وجود البصر وعدمه ، وثالثة یکون بین وجود صفة فی موضع معین وعدمها فی ذلک الموضع مع کون الموضع قابلا لوجودها فیه من قبیل البصر والعمى ، فان العمى لیس عدم البصر ، ولو فی جدار ، بل عدم البصر فی کائن حی یمکن فی شأنه ان یبصر . وعلى هذا الأساس اختلف الاعلام فی أن التقابل بین الاطلاق والتقیید الثبوتیین من أی واحد من هذه الانحاء ، ومن الواضح على ضوء ما ذکرناه انه لیس تضادا ، لان الاطلاق الثبوتی لیس امرا وجودیا ، بل هو عدم لحاظ القید ، ومن هنا قیل تارة : بأنه من قبیل تقابل البصر وعدمه ، فالتقیید بمثابة البصر والاطلاق بمثابة عدمه ، وقیل أخرى : إنه من قبیل التقابل بین البصر والعمى ، فالتقیید بمثابة البصر والاطلاق بمثابة العمى . واما التقابل بین الاطلاق والتقیید الاثباتیین فهو من قبیل تقابل البصر والعمى بدون شک بمعنى ان الاطلاق الاثباتی الکاشف عن الاطلاق الثبوتی هو عدم ذکر القید فی حالة یتیسر للمتکلم فیها ذکر القید ، والا لم یکن سکوته عن التقیید کاشفا عن الاطلاق الثبوتی «دروس فی علم الاصول ج1 ص237»
3 وفیه : ان البحث لیس عن تحدید مصطلح العدم والملکة الّذی ذکره الحکماء مثلا فانه لم ترد آیة أو روایة بان الإطلاق والتقیید بینهما تقابل العدم والملکة لکی یبحث عن تحدید مفاد هذا الاصطلاح وانما المنهج الصحیح للبحث ان سریان الحکم إلى تمام افراد الطبیعة هل تکون متقومة بالقابلیة الشخصیة أو النوعیة أو لیست متقومة بالقابلیة أصلا سواء کان المصطلح أو الاستعمال العرفی یساعد على صدق عدم الملکة فی مورد فقدان القابلیة الشخصیة أم لا ، فالمسألة ثبوتیة ولیست لفظیة أو اصطلاحیة.
والصحیح فیها على ما تقدم فی بحوث المطلق والمقید عدم أخذ القابلیة أصلا فی الإطلاق بل حیثیة سریان الحکم إلى تمام الافراد متقومة بمجرد عدم التقیید فتکون العلاقة بینهما علاقة التناقض لا العدم والملکة مهما کان مصطلح العدم والملکة من الناحیة المثارة فی کلام السید الأستاذ.
ثانیهما ـ ان الإهمال فی الجعل غیر معقول لأن الإهمال انما یعقل فی مقام الإثبات وإبراز الحکم لا فی مقام الثبوت فان کل شیء فی مقام الثبوت یکون متعینا ومتحددا بحده ویستحیل عدم تعینه فی متن ثبوته ووجوده ذهنا أو خارجا.« بحوث فی علم الاصول ج4 ص107