سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستترا چندان دوست مدار مبادا که روزى دشمنت شود و دشمنت را چندان کینه مورز که بود روزى دوستت گردد . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 97 آبان 22 , ساعت 8:36 عصر

 

یازده بار جهان گوشهء زندان کم نیست

کنج زندان بلا گریهء باران کم نیست

 

سامرائی شده ام ، راه گدایی بلدم

لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست

 

قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند

بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست

 

یازده بار به جای تو به مشهد رفتم

بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست

 

زخم دندان تو و جام پر از خون آبه

ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست

 

بوسهء جام به لب های تو یعنی این بار

خیزران نیست ولی روضهء دندان کم نیست*

 

از همان دم پسر کوچکتان باران شد

تاهمین لحظه که خون گریه ء باران کم نیست

 در بقیع حرمت با دل خون می گفتم

که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست.

*گریز به روضه مجلس یزید

وقتی رسید قافله در مجلس یزید

بالا گرفت قائله در مجلس یزید

 

اشک سر بریده در آمد که پا گذاشت

زینب میان سلسله در مجلس یزید

 

زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای

با پای پر ز آبله در مجلس یزید

 

داغ رباب تازه شد آن لحظه ای که دید

بالا نشسته حرمله در مجلس یزید

 

با کینه ای به قدمت تاریخ، کفر داشت

با دین سر مقابله در مجلس یزید

 

دف ها به روی دست، و کِل می کشید مست

مطرب میان هلهله در مجلس یزید

 

بزم شراب بود و چه کردند پای تشت

رقاصه ها پِیِ صِله در مجلس یزید

 

ای وای، بین جام شراب و سر امام

چندان نبود فاصله در مجلس یزید

 

بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد

صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید

 

شد اشک چشم، بغض و بدل کرد این چنین

آتش فشان به زلزله در مجلس یزید.

 

صحبت که از خرید و فروش کنیز شد

افتاد باز ولوله در مجلس یزید.

www.ghalh.parsiblog.com

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ