دم نوحه:
عجب گلی روزگار ز دست لیلا گرفت
که تا قیامت گلاب ز چشم لیلا گرفت
ادامة نوحه:
گلاش مُشَبَّک شده از دم تیغ و سَنان
گُلاش به خون غوطهور، شدست چون ارغوان
گلاش به دشت بلا شدست در خون تپان
قرار و صبر و شکیب ز جمله دلها گرفت
گلاش ز تاب عطش یقین که پژمرده بود
آب ندادش فلک یقین که افسرده بود
مادر افسردهاش ز داغش آزرده بود
دشت بلا در بغل آن قد رعنا گرفت
گفت نبیّ و علی غنچة لب باز کن
از دل پرحسرتت زمزمه آغاز کن
درد جوانمرگیت بر پدر آغاز کن
شور و فغانِ حرم تا به ثریا گرفت
ای گل خوشرایحه، مایة درمان من،
ماتم هجران تو سوخت دل و جان من
تا به فلک میرود ناله و افغان من
مادر زارت مکان به کوه و صحرا گرفت