سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چشم ، نشستنگاه را چون رشته سر بند است چون خواب در چشم آید بند بسته بگشاید . [ و این از استعاره‏هاى شگفت است . گویى نشستنگاه را به آوند و چشم را به سر بند همانند فرموده و چون سربند بگشاید آنچه در آوند است برون آید ، و این سخن در گفته مشهورتر و ظاهرتر از سخنان پیامبر ( ص ) است و گروهى آن را از امیر مؤمنان علیه السّلام دانسته‏اند و از جمله گفته مبرد است در کتاب مقتضب در باب لفظ به حروف و ما در کتاب خود که مجازات آثار نبوى نام دارد از این استعاره سخن گفته‏ایم . ] [نهج البلاغه]
 
شنبه 93 آذر 8 , ساعت 9:5 عصر

دم نوحه:

مران یکدم ساربان اُشتر، ناقة زینب رفته اندر گل

بده ظالم مهلتی آخر زآنکه دارم من عقده‌‌ها در دل

دل زینب گشته طوفانی، رقیه گشته بیابانی، آه و واویلا، آه و واویلا

 

ادامة نوحه:

بده مهلت تا بمانم من در کنار این پیکرِ بی‌سر

از آن ترسم ساربان امشب آید و بُرّد دست‌اش از پیکر

ندارد چون طاقت دیدن مادرم زهرا، باب من، حیدر

در این صحرا ای شترداران، ماندنم آسان، رفتنم مشکل

 

شترداران بی‌کفن باشد این تن مجروح اندرین صحرا

مرا نَبوَد معجری دیگر تا کفن سازم جسم این شه را

ندارد چون سایه‌ای بر سر غیر خاشاک و جز تَفِ گرما

اله من کُن تو آگاهم، کشتی عمرم کی رسد ساحل

 

شتربانان ره خطر‌ناک و کودکان مضطر، ناقه‌ها عریان

همی ترسم ای شترداران، از شتر افتند کودکان آخر

چرا آخر این همه تعجیل؟ رحم بنمائید بر دل طفلان

رهِ شام و دشمن اندر پیش، از یتیمانْ من چون شوم غافل

 

شتر‌بانان مهلتی آخر، بهر ما نبود قافله‌سالار

نباشد چون مَحرمی دیگر بهر ما زنها غیر این بیمار

ندارد او طاقتی دیگر، پیکر بیمارش بود تب‌دار

همی‌گوید خاشع و غمگین، کربلا خواهم تا کنم منزل



لیست کل یادداشت های این وبلاگ