بسم الله الرحمن الرحیم
حجیت اطلاقات در مصادیق نوپیدا (4)
اشکالات مرحوم امام بر تعریف مشهور
مرحوم امام بنا برنقل تهذیب الاصول، نقطه نظراتی بر تعریف مشهور دارند:
اول: این تعریف، اطلاق وتقیید را وصف لفظ قرار داده است، حال آنکه اطلاق وتقیید وصف معنا هستند نه لفظ.زیرا آنچه مهم است موضوع حکم است، که چگونه شارع آن را لحاظ کرده است؟ آیا آن را مطلق و بدون قید لحاظ کرده است یا مقید به چیزی؟ پس اطلاق وتقیید مربوط به معنا است نه صرف لفظ.
دوم: دلالت مطلق بر شیوع به چه نحوه است؟ آیا شیوع جزء المعنی است در کنار ذات معنی؟ یا منظورتان این است که شیوع لازم معنی است نه جزء معنی؟ جزء المعنی که قطعا نیست زیرا لفظ مطلق جز بر ذات طبیعت آن معنا دلالت ندارد.
اما اگر منظور، لازم معنا باشد؛ باید گفت منظور از جنس، مجانس است نه جنس به معنای مصطلح. و مراد از شیوع هم سریان خواهد بود.یعنی مطلق بر این دلالت می کند که این حکم، در هر مجانس این طبیعت موجود است.
در این صورت نیز این اشکال وارد خواهد بود که در این صورت این تعریف جامعیت نخواهد داشت. زیرا بعضی از مطلقات از تحت تعریف خارج خواهند بود. مانند اطلاقی که در افراد یک عام است. همچنین اعلام شخصیه مانند "ولیطوفوا بالبیت العتیق". زیرا برای بیت العتیق مجانسی تصور نمی شود، در حالیکه قطعا به لحاظ حالات و زمان های مختلف می شود از آن اطلاق گرفت. همچنین اطلاق موجود در معانی حرفیه.1
اشکال دیگراین است که تعریف مانعیت نیز نخواهد داشت. زیرا بعضی مقیَّدات هم سریان در افراد مجانس خود دارند مانند رقبه مؤمنه.2
در ادامه مرحوم امام قدس سره دو نکته بیان می فرمایند:
نکته اول
از بیانات فوق معلوم می شود که مصب اطلاق، فقط در طبایع نیست، بلکه در بعضی اعلام شخصیه هم وارد است و مثال های آن در بحث حج فراوان است. مانند بیت العتیق، استلام حجر، وقوف به منی و مشعر.
علاوه بر اینکه اطلاق در خود حکم هم جدای از موضوعات می تواند موجود باشد. همانطور که در بحث واجب مشروط گذشت که بعضی قیود به موضوعات بر می گردد ولی برخی از قیود نمی تواند به موضوع بر گردد بلکه حتما باید قید حکم باشد3. لذا می توان در احکام نسبت به آن قیودی که به آنها بر می گردد اطلاق گیری کرد. به عنوان مثال قید استطاعت، قید وجوب است و اطلاق گیری در آن به این نحو است که وجوب حج مشروط به استطاعت مطلق است فرقی نمی کند که در مورد زید اتفاق بیفتد یا عمرو، در زمان معصوم اتفاق بیفتد یا غیر زمان معصوم، شب اتفاق بیفتد یا روز.
علاوه بر علم های شخصی، طبایع و احکام، مورد دیگری که اطلاق در آن می تواند جاری شود ، اشخاص و افراد هستندبه لحاظ حالات و یا ازمانی که اشخاص در ظرف آن موجود هستند.4
نکته دوم
اطلاق وتقیید نسبی اند لذا یک شی می تواند به لحاظی مطلق باشد وبه لحاظ دیگر مقید.
تعریف شهید صدر
شهید صدر می فرماید:
«اطلاق مقابل تقیید است. اگر معنایی را تصور کردی و در آن حالت یا وصف خاصی را لحاظ کردی این تقیید است واگر در آن معنایی که تصور کرده ای حالت یا وصف خاصی را لحاظ نکنی اطلاق خواهد بود.
بنابرین تقیید لحاظ یک خصوصیت زائد در معناست ولی اطلاق عدم لحاظ خصوصیت زائد. به عبارتی در اطلاق و تقیید طبیعت معنا محفوظ است ولی آن طبیعت در مقید بواسطه امری وجودی تشخص پیدا می کند. که همان لحاظ خصویت است. ولی در اطلاق بواسطه امری عدمی متعین می شود که همان عدم لحاظ خصوصیت است.»5
تعریف مرحوم مظفر
بنا بر نظر مرحوم مظفر اطلاق و تقیید معنای اصطلاحی خاصی ندارد، بلکه در اصول به همان معنای لغوی خود به کار می رود، یعنی شیوع وارسال، البته از آنجا که شیوع وارسال در هر چیزی به حسب همان شی است، شیوع واطلاق در لفظ به معنی ارسال در دلالت بر معنا است6
جمع بندی معانی اصطلاحی
با دقت در تعاریف فوق به نظر می رسد تعریف مرحوم مظفر، شهید صدر و صاحب تسدید الاصول عبارت اخری از یکدیگر باشد. لذا می توان گفت دو تعریف برای مطلق داریم. تعریف صاحب معالم که با اشکالاتی مواجه بود و تعریف سایر بزرگان چون امام ،شهید صدر، مرحوم مظفر و صاحب تسدید الاصول و... که در واقع همان معنای لغوی اطلاق را مراد اصولیین از اطلاق در بحث اطلاق و تقیید دانسته اند.
نویسنده : سید مصطفی موسوی
1 . توضیح اطلاق موجود در معانی حرفیه همراه با مثال خواهد آمد.
2 عرف المطلق بانه مادل علی شائع فی جنسه ..الا انه یرد علیه امور منها ان الظاهر من هذا التعریف ان الاطلاق و التقیید من اوصاف اللفظ مع انهما من صفات المعنی ضروره ان نفس الطبیعه التی جعلت موضوع الحکم قد تکون مطلقه وقد تکون متقیده وان شئت قلت ان الداعی لتعلق الا حکام بعناوینها هو اشتمالها علی مصالح و مفاسد ملزمه او غیر ملزمه و هی قد تترتب علی نفس الطبیعه وقد تترتب علی المقید بشی فیصیر الموضوع مع قطع النظر عن اللفظ تاره مطلقاوأخرى مقیداً بل مع قطع النّظرعن الملاک یمکن تصویرالإطلاق والتقیید،إذا الانسان الأبیض مقید والانسان مطلق ، مع قصر النظر على المعنى بلا رعایة لفظ أو ملاک . ومنها ان الشیوع فی جنسه الذی جعل صفة المعنى ، یحتمل وجهین الأول : أن یکون نفس الشیوع جزء مدلول اللفظ کما أن الذات جزء آخر ، فالمطلق یدل على المعنى والشیوع ، ولکنه بعید غایته بل غیر صحیح ، إذ لا یدل أسماء الأجناس على ذات الطبیعة ومفهوم الشیوع ، کیف والمطلق مالا قید فیه بالإضافة إلى کل قید یمکن تقییده به من غیر دلالة على الخصوصیات والحالات وغیر ذلک الثانی : ان یراد من الشیوع کونه لازم لمعنى بحسب الواقع لا جزء مدلول منه فالمطلق دال على معنى ، لکن المعنی فی حد ذاته شایع فی جنسه أی مجانسه و افراده و ( علیه ) یصیر المراد من الشیوع فی الجنس هو سریانه فی افراده الذاتیة حتى یصدق بوجه انه شایع فی مجانسه ، والا فالجنس بالمعنى المصطلح لا وجه له ، و ( لکنه ) یوجب خروج بعض المطلقات عن التعریف المزبور ، مثل اطلاق افراد العموم فی قوله سبحانه - أوفوا بالعقود وکذا الاطلاق فی الاعلام الشخصیة کما فی قوله تعالى - ولیطوفوا بالبیت العتیق ، وکذا الاطلاق فی المعانی الحرفیة ، على أنه غیر مطرد لدخول بعض المقیدات فیه کالرقبة المؤمنة فإنه أیضا شایع فی جنسه ، وما عن بعض أهل التحقیق فی ادراج الاعلام تحت التعریف المشهور ، - من أن المراد سنخ الشئ المحفوظ فی ضمن قیود طاریة سواء تحقق بین وجودات متعددة أو فی وجود محفوظ فی ضمن الحالات المتبادلة ( لا یخلو عن تعسف بین ) فقد ظهر من هذا البیان عدة أمور الأول ان مصب الاطلاق أعم من الطبایع والاعلام الشخصیة ، وتجد الثانی فی أبواب الحج کثیرا ، فی الطواف على البیت واستلام الحجر والوقوف بمنى والمشعر ، فمار بما یقال من أن المطلق هو اللا بشرط المقسمی أو القسمی لیس بشئ وهناک ( قسم ثالث ) وهو الاطلاق الموجود فی ناحیة نفس الحکم کما تقدم فی باب الواجب المشروط وتقدم ان القیود بحسب نفس الامر تختلف بالذات بعضها یرجع إلى الحکم ولا یعقل ارجاعها إلى المتعلق وبعض آخر على العکس ، وعرفت ان معانی الحروف قابلة للاطلاق والتقیید ، فمصب الاطلاق قد یکون فی الطبایع ، وقد یکون فی الاعلام ، وقد یکون فی الاحکام وقد یکون فی الاشخاص والافراد .«تهذیب الاصول ج2 ص 64-62»
3 .مانند حج که مشروط به استطاعت است و استطاعت نمی تواند قید موضوع به معنای متعلق الحکم باشد. چرا که وجوب حکم است که به حج تعلق گرفته وچنانچه استطاعت شرط حج باشد معنی آن این می شود که حج واجب شده با حصول استطاعت مشروط به استطاعت است. از سویی قید برای موضوع به معنای مکلف نیز نمی تواند باشد زیرا لازم می آید که واجب مشروط پس از حصول شرط واجب مطلق شود زیرا معنای تعلق شرط به مکلف این می شود که المستطیع یحج. بنابرین استطاعت قید وجوب یعنی خود حکم است نه متعلق حکم.
4. تفاوت علم شخصی با شخص و فرد
در شرح تسهیل امده است:
علم شخص آن اسم اختصاصی است که برای یک شیء معینِ ذهنی، وضع شده است. البته با توهم و در نظر گرفتن وجود خارجی آن شیء. مانند اسمی که شخص برای فرزند خود انتخاب می کند یا اسم یک شهر خاص یا حیوان خاص.
در مقابل علم شخص، علم جنس وجود دارد و آن اسمی است که به حقیقت معینِ ذهنی اختصاص یافته است. البته به اعتبار وجود آن حقیقت در خارج. که این حقیقت طبعا دارای افراد متعددی در خارج است. مانند اسامه که برای حقیقت شیر وضع شده است. لذا هنگامی که در خارج فردی از آن موجود می شود مثلا می گوییم اسامه آمد.
اصطلاح دیگری نیز وجود دارد و آن اسم جنس است. اسم جنس مانند علم جنس برای حقیقتی ذهنی وضع می شود و به کار می رود اما وجود خارجی آن لحاظ نمی شود مانند الرجل خیر من المرأه که اشاره به جنس رجل و جنس مرأه دارد.
از تفاوت های علم جنس با علم شخص این است که با علم جنس معامله معرفه می شود ولی با اسم جنس معامله نکره می شود«تمهید القوائد فی شرح التسهیل ص588».
نگارنده این رساله می گوید: برای تشخیص تفاوت بین علم جنس و اسم جنس می توان به این دو مثال دقت کرد.
گاهی می گوییم :الرجل خیر من المرأه
و گاهی می گوییم:"قال الرجل"
در مثال اول، الرجل اسم جنس است. زیرا حکایت از جنس مرد می کند بدون اینکه به مصداق فعلی خارجی نظر داشته باشد. ولی در مثال دوم کلمه الرجل علم جنس است زیرا حکایت از مردی می کند که وجود خارجی آن لحاظ شده است.
تا به اینجا با علم شخص، علم جنس و اسم جنس آشنا شدیم.
اصطلاح چهارم خود شخص است. به قرینه ی سه اصطلاح قبل می توانیم کشف کنیم که منظور از شخص، وجود خارجی خود اشخاص و افراد است.
5 .الاطلاق یقابل التقیید ، فان تصورت معنى ولاحظت فیه وصفا خاصا أو حالة معینة ، کان ذلک تقییدا ، وان تصورته بدون ان تلحظ معه أی وصف أو حالة أخرى کان ذلک إطلاقا فالتقیید إذن هو لحاظ خصوصیة زائدة فی الطبیعة ، والاطلاق عدم لحاظ الخصوصیة الزائدة . والطبیعة محفوظة فی کلتا الحالتین : غیر أنها تتمیز فی الحالة الأولى بأمر وجودی وهو لحاظ الخصوصیة ، وتتمیز فی الحالة الثانیة بأمر عدمی وهو عدم لحاظ الخصوصیة. « دروس فی علم الاصول ج1 ص206»
6 . عرّفو ا المطلق بأنّه « ما دلّ على معنىً شائع ٍفی جنسه» و یقابله المقیَّد. و هذا التعریف قدیم بحثوا عنه کثیراً و أحصوا علیه عدّة مؤاخذات یطول شرحها. ولا فائدة فی ذکرها ما دام أن الغرض من مثل هذا التعریف هو تقریب المعنى الذی وضع له اللفظ ، لأ أنه من التعاریف اللفظیة . والظاهر أنه لیس للأصولیین اصطلاح خاص فی لفظی " المطلق " و " المقید " بل هما مستعملان بما لهما من المعنى فی اللغة ، فإن المطلق مأخوذ من الإطلاق وهو الإرسال والشیوع ، ویقابله التقیید تقابل الملکة وعدمها ، والملکة : التقیید ، والإطلاق : عدمها . وقد تقدم. غایة الأمر : أن إرسال کل شئ بحسبه وما یلیق به . فإذا نسب الإطلاق والتقیید إلى اللفظ - کما هو المقصود فی المقام - فإنما یراد ذلک بحسب ما له من دلالة على المعنى ، فیکونان وصفین للفظ باعتبار المعنى. « أصول الفقه ج 1 ص223»
اطلاق در اصطلاح
چهار تعریف مهم از اطلاق اصطلاحی بدین ترتیب است:
اول: تعریف مشهور: «الاطلاق دلاله اللفظ علی معنی شایع فی جنسه»1
دوم: تعریف شهید صدر ره:« اطلاق یعنی تصور معنی بدون اینکه با آن هیچ وصف وحالتی لحاظ شود»2
سوم: تعریف سوم، تعریف صاحب تسدید الاصول ره است. ایشان بعد از توضیح و مناقشه در تعریف مشهور، تعریفی ارائه داده اند که ما آن را در ضمن تشریح تعریف مشهور و ذکر کلمات واشکالات ایشان بر این تعریف و قبل از توضیح تعریف شهید صدر ره بیان خواهیم کرد.
چهارم: نظر مرحوم آیت الله خویی ره و مرحوم مظفر و ... این است که معنای اصطلاحی اطلاق همان معنای لغوی و عرفی است نه چیز دیگر.3
تعریف مشهور
صاحب تسدید الاصول در شرح تعریف مشهور می فرمایند:
مشهور مطلق را اینگونه تعریف کرده اند:« ما دلّ علی شایعٍ فی جنسه»
سپس تفسیر این تعریف را از معالم نقل کرده اند: «مطلق حصه ای است که قابل تطبیق بر حصه های زیادی است. البته نه هر حصه ای، بلکه حصه هایی که تحت امر جامع و قدر مشترکی جمع شوند».
مثال وقتی مولا می فرماید: "اکرم عالما"، کلمه عالم برهمه افراد عالِم بطور مساوی و بدون هیچ تفاوتی صدق می کند.
ایشان در ادامه می فرمایند:
«ظاهر تعریف این است که مطلق «لفظ دال» است و نه خود «مدلول لفظ». اگر چه منشاء اطلاق، عدم تقیید معنی (مدلول ) است».
همچنین ظاهر ازکلمه جنس در تعریف نه جنس منطقی، بلکه معنای عرفی آن است. یعنی هر کلی که افراد داشته باشد اگر چه در منطق و فلسفه به آن نوع یا صنف اطلاق شود. لذا مطلق شامل اشخاص به لحاظ احوال و ازمان نمی شود. یعنی نمی شود گفت زید در "اکرم زیدا " مطلق است زیرا حالات مختلف مانند قیام، قعود و.... دارد و این زید در زمانهای مختلف قابل تصور است.3
تعریف صاحب تسدید الاصول
البته ایشان خود تعریفی از مطلق ارائه می دهند و آن اینکه: «أن المطلقَ لفظٌ مدلولُه نفسُ المعنی لا أزید، یکون له افرادٌ و احوالٌ و أزمانٌ ولا یکون لهذه الاختلافاتِ کلاً أو بعضاً دخلٌ فی کونه مراداً للمتکلم».4
«مطلق لفظی است که مدلولش نفس معنی است نه بیشتر و اگر چه این معنی خود افراد، احوال و ازمانی دارد؛ ولی هیچ یک از این اختلافات در این که نفس معنی، مراد متکلم است، دخالتی ندارد.»
سپس می فرمایند اعتبار «لابشرطیت» که موجب می شود عبد مطلق هم بر کاتب صادق باشد هم بر غیر کاتب، صرف حکایت از ما علیه الشیء (خارج) است. نه اینکه لابشرطیت قیدی در عبد باشد. 5
آنچه باعث شده ایشان این تعریف را ارائه دهند:
اولاً: عدم شمول تعریف مشهور است نسبت به احوال و ازمان.
ثانیا: عدم تناسب حصه است با شیاع، که تفسیر صاحب معالم از تعریف مشهور بود. زیرا حصه یعنی کلی مقید، حال آنکه شیاع معنایش اعم از آن است.
1 . مشهور مطلق را تعریف کرده اند به ما دل علی شایع فی جنسه.
2 . الاطلاق یقابل التقیید ، فان تصورت معنى ولاحظت فیه وصفا خاصا أو حالة معینة ، کان ذلک تقییدا ، وان تصورته بدون ان تلحظ معه أی وصف أو حالة أخرى کان ذلک إطلاقا.« دروس فی علم الاصول ج1 ص206»
3 . محاضرات فی الاصول ج5 ص334
4 . قد نسب الی المشهور تعریف المطلق بانه ما دل علی شایع فی جنسه و فسر کما فی المعالم بمعنی کونه حصه محتمله لحصص کثیره مما یجنمع تحت امر واحد. اقول: ان ظاهر التعریف ان المطلق هو اللفظ الدال لا مدلول الالفاظ. ولا باس به فی الاصطلاح وان کان منشؤه عدم تقیید معناه...
والظاهر من الجنس هو معناه العرفی الشامل للحقائق الخارجیه والامور الانتزاعیه والاعتباریه و محصله کل کلی له مصادیق وان کان فی اصطلاح الفلسفه او غیرها یسمی بالنوع او غیره لکنه علی ای حال لا یعم الاشخاص ولو بحسب احوالها المختلفه.... و مما ذکرنا تعرف ان تفسیر المعالم بکون المطلق حصه لیس علی ما ینبغی اذ لابد فی الحصه من تقیید الکلی بقید مع ان الشیاع الماخوذ فی التعریف اعم من ذلک.. «تسدید الاصول ج1ص535»
همان ص537
5 . ...أن اعتبار اللا بشرطیة کالبشرط شیئیة و البشرط لائیة انما یکون تعبیرا عن واقع ما علیه الشیء لا قیدا فیه... والعبد اذا لم یقید بالکتابه ولا بعدمها فلا محاله یکون لا بشرط ویتحقق بتحقق العبد الکاتب و الغیر الکاتب الا ان تحققه مع ای واحد منهما یکون بما ان کلا منهما عبد. «همان منبع ص539»
اطلاق در لغت
معجم مقاییس اللغه می گوید:«ماده ط ل ق که در وزن های مختلف شیوع دارد، دلالت بر تخلیه و رها سازی چیزی می کند و همه ی فروعاتی که از این ماده اشتقاق می یابند، به همین معنا باز می گردند»1
شاهد بر مدعای صاحب معجم مثال های ذیل است که از کتب سایر لغویین اقتباس شده است.
المحیط می گوید : طلیق یعنی آزاده، یعنی کسی که از اسارت رها شده.2
صحاح می گوید:«اطلقت الاسیر یعنی اسیر را آزاد کردم».3
کتاب العین اطلاق شتر را به باز کردن عقال و زانو بند و رها سازی شتر معنا کرده است.4
صاحب شمس العلوم آورده است: ماده طلق یعنی رهای بدون قید و بند.5
و نقل تاج العروس از معنای طلاق بدین شرح است طلاق زن به دو معنا است: باز کردن گره نکاح و رها کردن زن.6
طریحی در مجمع البحرین آورده است : «در روایت وارد شده است که هر چیزی برای تو مطلق است تا اینکه نهیی در آن وارد شود. شیخ صدوق در مورد این روایت فرموده است که مقتضای این روایت این است که هر چیزی مادامی که نهیی در آن وارد نشده باشد برای انسان مباح است.مطلق از آب ها یعنی آن آبی که هنگام ذکر آن نیازی به ذکر قیدی برای آن نباشد بر خلاف مضاف که آن آبی است که هنگام ذکر آن قیدی هم برای ان گفته می شود.» 7
تا اینجا با معنای ماده (ط ل ق ) در اشتقاقات گوناگون آن آشنا شدیم و دانستیم که جامع بین همه معانی این ماده معنای رها بودن است.
اما آن چه مقام بحث در این رساله می باشد، معنای همین ماده در واژه های «اطلاق» و «مطلق» در مقام تکلم وسخن گفتن است.
تعابیر اهل لغت پیرامون این دو لفظ بدین شرح است:
المنجد می گوید :«اطلق فی کلامه» یعنی کلامش را مقید نکرد.8
صاحب مفردات الفاظ قرآن می گوید:«در احکام، مطلق آن حکمی است که استثناء نخورده است».9
در مصباح آمده است: «اطلاق در قول یعنی رها کردن و مشروط و مقید نساختن».10
جمع بندی معانی لغوی لفظ اطلاق و مطلق
با در نظر گرفتن تعابیر فوق الذکر، اطلاق در لغت به معنی رها کردن، مقید و مشروط نکردن واستثناء نزدن می باشد.
کلام صدوق ره که از مجمع البحرین نقل شد شاهد بر این مدعا است.
مرحوم صدوق «مطلق در احکام» را مقید نبودن اشیاء به حکم الزامیِ حرمت و آزاد و رها بودن مکلف در مقام عمل معنا کردند. همانطور که ماء مطلق یعنی ماء بدون قید زائد. سید مصطفی موسوی
1الطاء و اللام و القاف أصلٌ صحیحٌ مطّرد واحد، و هو یدلُّ على التَّخلیة و الإرسال. یقال انطلق الرجل ینطلق انطلاقاً. ثمّ ترجع الفروع إلیه « معجم مقائیس اللغة؛ ج3، ص: 420»
2الطَّلِیْقُ: الأسِیْرُ یُطْلَقُ عنه إسارُه فَیُخَلّی سَبِیْلُه «المحیط فی اللغة ج5، ص: 325»
3أطْلَقْتُ الأسیرَ، أى خلّیته «الصحاح - تاج اللغة و صحاح العربیة؛ ج4، ص: 1517»
4اطلقت الناقه ای حللت عقالها فارسلتها «کتاب العین ج5 ص 101»
5«[الطُّلُق]: ناقة طُلُق: أی مطلقة بلا قید». «شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم؛ ج7، ص: 4138»
6«طَلاقُ المَرْأَة یکونُ بمَعْنَیَیْن: أَحدُهما: حَلُّ عُقْدةِ النِّکاح، و الآخر: بمَعْنَى التِّرکِ و الإِرسال».تاج العروس من جواهر القاموس؛ ج13، ص: 301
7«و فی الحدیث" کل شیء لک مطلق حتى یرد فیه نهی".قال الصدوق (رحمه الله): و مقتضاه إباحة کل شیء ما لم یبلغ فیه نهی.و المطلق من المیاه: ما لا یحتاج عند ذکره إلى قید یقیده، بخلاف المضاف» «مجمع البحرین؛ ج5، ص: 207»
8المنجد ترجمه بندر ریگی ج 1 صفحه 1036
9و المُطْلَقُ فی الأحکام: ما لا یقع منه استثناء. «مفردات ألفاظ القرآن؛ ص: 523»
10قِیلَ (أَطْلَقْتُ) الْقَوْلَ إِذَا أَرْسَلْتَهُ مِنْ غَیْرِ قَیْدٍ وَ لَا شَرْطٍ«المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی؛ ج2، ص: 376»
بسم الله الرحمن الرحیم حجیت اطلاقات در مصادیق نوپیدا (1) مقدمه با پیشرفت علوم و تکنولوژی و روند روبه رشد تغییرات در تمامی سطوح زندگی بشر از فرهنگ واجتماع وسیاست گرفته تا خورد و خوراک و پوشاک، انسان امروزی روزانه با اموری مواجه است که یا مسبوق به سابقه نبوده است یا آن چنان دگرگون شده که در لباس جدید خود شناخته نمی شود و موجود جدیدی محسوب میشود.
هر شخص از دور افتاده ترین روستا تا توسعه یافته ترین شهرها، این تغییرات را در زندگی خود احساس می کند. در چنین شرایطی انسان متشرع با این سوال و دغدغه روبروست که در شرایطی که زندگی بشر نسبت به عصر صدور احکام شریعت دست خوش این همه تحول شده است که گویا بشر، بشر جدیدی است و زمان و زمین، غیر از زمان و زمین گذشته؛ آیا شریعت خاتم برای تمام این ابتلائات مستحدث برنامه ای داشته است؟ آیا شارع مقدس شرایط امروز بشر را نیز ملاحظه کرده است؟
اگر امروز را پیش بینی نکرده است، نمی توان این شریعت را آیین کامل و نهایی دانست که جواب گوی همه نیازهای بشر تا دامنه قیامت باشد.
اگر پیش بینی کرده است؛ با توجه به این که منابع احکام در مجموعه آیات الاحکام و روایات فقهی تجمیع و خلاصه شده است ودر این مجموعه، از این امور خارق العاده ی نوپیدا نامی به میان نیامده است؛این پرسش مطرح می شود که شارع مقدس چه مکانیزمی برای پاسخ به سوالات فراوان امروز و آینده بشر طراحی کرده است؟ این دغدغه ی ذهنی در واقع زیر ساخت دینداری آگاهانه یک انسان موحد است.
اگر این زیر بنا مستحکم نشود انسان متشرع یا باید با تعبد صرف، آینده ی زندگی متدینانه خود را پیش ببرد و به اینکه "من نمی فهمم و خدا خودش بهتر می داند" خود را اقناع کند. که در این صورت در مقابل سیل شبهات و هجوم های اعتقادی بی دفاع است وهرگز توان تهاجم به رقیب فکری را ندارد. و یا این که دست از باور های خود می کشد ودر بطن یکی از مکاتب مادی هضم می شود.
این نوشتار در صدد بررسی یکی از مکانیزم های پیش بینی شده ی شرع برای امروز و آینده بشر در استنباط احکام شرعی و مسائل فقهی به نام شیوه اطلاق گیری از الفاظ شریعت می باشد که در آن به توضیح معنا و مفهوم لغوی و اصطلاحی اصطلاحاتی چون اطلاق، عموم، انصراف و بیان تفاوت های بین این سه امر و بررسی ادله ی شرعی بر حجیت اطلاقات و نیز تلاش برای کشف حقیقت اطلاقات و بیان سایر امور متفرع بر آن همچون تاسیسی یا امضایی بودن شیوه اطلاق گیری، شرایط و قیود لازم برای جریان این اصل که از آن به مقدمات حکمت تعبیر می شود؛ پرداخته می شود. در ادامه مواردی از استفاده معصومین علیه السلام از اطلاقات که خود آموزش عملی استفاده از این روش است بیان می گردد. بیان ثمرات فقهی این بحث و نمونه هایی از مجاری به روز این اصل و جمع بندی نهایی پایان بخش این رساله است.
مقدمتا باید گفت که اطلاق به معنی رها و بدون قید بودن لفظ است که همین مقید نبودن موجب می شود با هر قیدی قابل جمع باشد و بر همه تطبیق شود. «لا بشرط یجتمع مع الف شرط». لذا چنانچه در روایتی لفظی به کار رفت که مقید نبود؛ بر تمام مصادیق موجود و مستحدث و نوپیدای آن موضوع، چنانچه عرفا منطبق باشد شرعا نیز منطبق است و موجب تعمیم حکم مذکور در روایت به تمام افراد آن است.
بحث اطلاق وتقیید تا زمان صاحب معالم ذیل عنوان عام مطرح می گردید وایشان اولین کسی است که تعریفی از مطلق ارائه داد که بعد از ایشان مبنای بحث اطلاق و تفکیک آن از بحث عام است.
این بحث یعنی تمسک به اطلاقات در مصادیق نوظهور در کتاب الفائق نوشته لجنه فقه معاصر ونیز در المبسوط آیت الله قائنی مورد بحث قرار گرفته است.
نویسنده: سید مصطفی موسوی