دم نوحه:
شیعیان، فردا حسین بییار و یاور میشود
خونجگر، زینب ز داغ شش برادر میشود
ادامة نوحه:
تا که آب آرد به شطّ خون، جدا
از بدن دست ابوالفضل دلاور میشود
بر سرِ دست حسین از تیر ظلم حَرْمَلِه
پاره حلق نازک ششماهه اصغر میشود
حضرت نجمه نمیداند که فردا قاسماش
از جفای کوفیان صدپاره پیکر میشود
شش برادر باشد امشب زینب و کلثوم را
پیکر هریک به خون فردا شناور میشود
شمر ملعون از جفا سازد جدا رأس حسین
نوحهگر زین ماجرا زهرای اطهر میشود
دم نوحه:
امشب شب قتل حسین، سلطان خوبان است زینب پریشان است
فردا زمین کربلا از خون گلستان است زینب پریشان است
ادامة نوحه:
امشب علمدار حسین دارد نگهبانی آن حیدر ثانی
فردا تن بیدست او اندر بیابان است زینب پریشان است
امشب به روی سینة مادر بود اصغر آن طفل خوشمنظر
فردا ز تیر حرمله مهمان جانان است زینب پریشان است
امشب بود قاسم میان خیمهگه شادان از خواندن قرآن
فردا ز مَرکَب سرنگون این سرو بستان است زینب پریشان است
امشب گُلان مصطفی از تشنگی بیتاب در گفتگوی آب
فردا روان از دیدگان اشک یتیمان است زینب پریشان است
دم نوحه:
حسین جان کفنت کو؟
حسین پیرهنت کو؟
ادامة نوحه:
گر دل کَنَم از تو چه کُنَم با دل خونین؟
گر دل نَکَنَم گو چه دهم پاسخ لشکر؟
حسین جان کفنت کو؟
حسین پیرهنت کو؟
در کربُبَلا بوی بهشت است یقیناً
دیشب به سُراغت ز ِاِِرَم آمده حیدر
حسین جان کفنت کو؟
حسین پیرهنت کو؟
گر شیر خدا بود به بالین تو ای شه
انگشت تو را پس که بریدست ز پیکر؟
حسین جان کفنت کو؟
حسین پیرهنت کو
دم نوحه:
آندم که در دریای خون زینب شنا کرد
لب را به رگهای بریده آشنا کرد
گفت ای برادر، قربان رویت
بنما اجازه بوسم گلویت
ادامة نوحه:
هرگز کسی چون من تنِ بیسر نبوسید
بوسیدم آنجایی که پیغمبر نبوسید
حیدر نبوسید، زهرا نبوسید
حتی نسیم صحرا نبوسید
امشب چرا این خواهر محزون خسته
تا نیمهشب خوانده نمازش را شکسته
گلهای زهرا، گردیده پرپر
خاموش اینجا گردیده اصغر
این سر که ریزد از لباش شهد حلاوت
فردا به نوک نی کُند قرآن تلاوت
گفت ای برادر، قربان رویت
بنما اجازه بوسم گلویت
دم نوحه:
طفل صغیری ز حسین گم شده ساربان
قامت زینب ز اَلَم خم شده ساربان
ادامة نوحه:
زینب غمدیده به غم مبتلا با نوا
بود گرفتارِ کفِ اشقیا از جفا
جمله یتیمان به بغل داده جان از وفا
غم سرِ غم آمده افزون شده ساربان
گفت که ای خواهر محزون زار بیقرار
از غم عباس تویی داغدار اشکبار
محنت عالم شده بر ما دچار این دیار
کودک زارم سوی هامون شده ساربان
شب شده عالم همه خوف از سپاه دین تباه
طفلک نالان به دل پر زآه بیپناه
رو سوی هامون شده با سوز و آه بیگناه
درد یتیمیش فراوان شده ساربان
گر کُند از من شهِ بیکس سؤال زین مقال
خواهر محزونهام ای خوشخصال باکمال
خوش شدهای حافظ طفلان بهحال در مآل
طفلکم از هجر پریشان شده ساربان
دم نوحه:
کاروانی سر به صحرا در بیابان میرود
گوئیا آن زینب است با چشم گریان میرود
ادامة نوحه:
ساربان آهسته ران آرام جان گم کردهام
من در این دریای خون دُرِّ گران گم کردهام
ساربان آهسته ران تندی مکن با کاروان
مهربانم میرود، آرام جانم میرود
ساربانا مهلتی، دارم در اینجا مشکلی
رفته از دستم گُلی، از وی نبردم حاصلی
اندرین دشت بلا رفته ز دستم نوگلی
من حسین باوفا، آرام جان، گم کردهام
ساربان بهر خدای من کمی آهستهتر
اندرین دشت بلا گم گشته از من تاجِ سر
شش برادر، شش دلاور، از من خونینجگر
اندرین صحرا ز جور کوفیان گم کردهام
ساربانا مهلتی، تا بر سر نعش حسین
از دلم گویم، ببارم خون دل از هر دو عین
در عزایش عالمی را پُرکنم از هر دو عین
من برادر در میان خاک و خون گم کردهام
دم نوحه:
عجب گلی روزگار ز دست لیلا گرفت
که تا قیامت گلاب ز چشم لیلا گرفت
ادامة نوحه:
گلاش مُشَبَّک شده از دم تیغ و سَنان
گُلاش به خون غوطهور، شدست چون ارغوان
گلاش به دشت بلا شدست در خون تپان
قرار و صبر و شکیب ز جمله دلها گرفت
گلاش ز تاب عطش یقین که پژمرده بود
آب ندادش فلک یقین که افسرده بود
مادر افسردهاش ز داغش آزرده بود
دشت بلا در بغل آن قد رعنا گرفت
گفت نبیّ و علی غنچة لب باز کن
از دل پرحسرتت زمزمه آغاز کن
درد جوانمرگیت بر پدر آغاز کن
شور و فغانِ حرم تا به ثریا گرفت
ای گل خوشرایحه، مایة درمان من،
ماتم هجران تو سوخت دل و جان من
تا به فلک میرود ناله و افغان من
مادر زارت مکان به کوه و صحرا گرفت
دم نوحه:
گهواره خالی، قنداقه خونین
لائی لائی اصغرم برگشته رولَم
ادامة نوحه:
من در خِیام شاهِ شهیدان
از مرگ اصغر در آه و افغان
گفتا رُبابه با چشم گریان
لائی لائی اصغرم برگشته رولَم
رفتی به میدان، همراه بابا
از نوک پیکان نوشیدهای آب
بر روی دستش رفتی تو در خواب
لائی لائی اصغرم برگشته رولم
ای اصغرِ من، آرام جانم
رفتی و بُردی تاب و توانم
بعد از تو دیگر من ناتوانم
لائی لائی اصغرم برگشته رولَم
دم نوحه:
بیا مادر از حرم بیرون سرو بستانت میرود میدان
کفن بنما بر تن قاسم مونس جانت میرود میدان
ادامة نوحه:
بیا مادر درد دل گویم این دم آخر با تو از احسان
مکن دیگر بَعدم ای مادر، گریه و زاری، ناله و افغان
بُوَد یارم اندر این صحرا ای ستمدیده خالق سبحان
ز جور چرخ گلِ مادر از گلستانت میرود میدان
اگر دیدی پیکرم را در خاک و خون غلتان، صبر کن مادر
اگر دیدی رأس من بر نی چون مهِ تابان، صبر کن مادر
اگر دیدی پیکرم را در خاک و خون غلتان، صبر کن مادر
حلالم کن نازپرورده روی دامانت میرود میدان
رهایم کن تا که بنشینم بر بُراقِ مرگ با هزار افغان
که جولانم گشته ای مادر دیدة گریان، غرقة جانان
ز خون من باید این صحرا لالهگون گردد از دَمِ پیکان
شود جسمام توتیا از کین، جان جانانت میرود میدان
بیا مادر لحظهای بنشین در کنار من از رهِ یاری
که من رفتم کُشته گردیدم نوعروسم را ده تو دلداری
دم نوحه:
قاسم به عدو گفت یلِ صفشکنم من
یتیم حسنم من یتیم حسنم من
یعنی خلف پادشهِ ممتحنم من
یتیم حسنم من یتیم حسنم من
ادامة نوحه:
گر بچهام ای قوم دغا بچة شیرم
گهِ رزم دلیرم گهِ رزم دلیرم
در معرکه شیرافکنِ ازرقفکنم من
یتیم حسنم من یتیم حسنم من
من دُرِّ یتیم از صدف آل رسولم
عمو کرده قبولم عمو کرده قبولم
سرباز هُژَبرافکنِ شاهِ زَمَنَم من
یتیم حسنم من یتیم حسنم من
باشد پدر من خلف حیدر صفدر
حسنْ سِبطِ پیمبر حسنْ سِبطِ پیمبر
خوش غنچة پژمردة از آن چمنم من
یتیم حسنم من یتیم حسنم من
گردیده عمویم شهِ دین بیکس و بییار
ای فرقة کفّار ای فرقة کفّار
قربانی کفّار و فدای سُنَنَم من
یتیم حسنم من یتیم حسنم من
بر آل پیمبر ز چه نایاب بود آب
سکینه شده بیتاب سکینه شده بیتاب
جانبازِ علیاصغرِ شیرینسخنم من
یتیم حسنم من یتیم حسنم من