سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منع دانش روا نیست . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
چهارشنبه 88 اردیبهشت 2 , ساعت 10:29 عصر

شکر نعمت نعمتت افزون کند ....

دیروزقعله:

-آب,برق, امنیت, بهداشت ,ارتباط وارتباطات نامناسبی داشتیم

-وضعیت فرهنگی -معیشتی  وبهداشتی ما چندان مناسب نبود وبه خاطر بعد مسافت وبن بست جاده ای از بسیاری از امکانات محروم بودیم.

-از رسانه ها ومخصوصا رسانه ملی بهره چندانی نداشتیم.

امروزقعله:

-آب, برق, تلفن,  پست و پست بانک  ما که نیاز به توصیف ندارد ودرسایه وضعیت مطلوب برق ومخابرات مشکل ارتباطات ما تاحد قابل قبولی حل شده است وضعیت بهداشتی ما قابل مقایسه با قبل نیست قعله ی دیروزما حالا به شهرکی کوچک با کوچه های آسفالت  تبدیل شده  که خیابان کوچکش با پیاده رو سنگ فرش شده ,چشم  میهمانان کویر  را نوازش می دهد.  

-امروز آنقدر فراوانی نعمت است که  حتی گوسفندان قعله هم سهمیه آرد گندم مرغوب دارند.

-این روزها  رفت وامد به اردکان اسان است جوری  که حاج الله داد  مجبور شد بفروشد.

- کانون قرآن وبسیج کار فرهنگی می کنند وکتابخانه ای که با کتابهایش  دو  تایی با هم خاک می خورندو...

 

با این همه آیا شایسته نیست در کنار این همه نالیدن کمی هم شکر گزار باشیم؟!!!


چهارشنبه 88 اردیبهشت 2 , ساعت 10:26 عصر

به نام خدا

سلام  "  دوستان حاجی ابادی حتما برای تفریح به انبار کوه زرد رفته اند. انباری که تقریبا تمام طول سال آب دارد وجای تفریحی خوبی هم هست ,خدا خلیلی را رحمت کند که این را برای خودش به یادگار گذاشت.

اینها مقدمه بودبرای یک پیشنهاد به کسانی که منابعی دراختیاردارند ومی خواهند چیزی از خود به یادگار بگذارند مخصوصا دهیاری حاجی آباد"   ایام نوروز دیده اید که سر انبارچقدر شلوغ است, در حالی که مکانهای مناسب دیگری هم هست که می شود چنین انباری, کوچکتر یا بزرگتر ساخت, که هم خدمتی است به خلق الله و  هم باقیات الصالحاتی برای بانیان .

ای که دستت می رسد کاری بکن          پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار


چهارشنبه 88 اردیبهشت 2 , ساعت 10:0 عصر

دَرغَسِّ زد وَ زیرِِ چراغ ،غَرَََّسِ کرد شرِّس نفتاش رخت

این یک جمله قدیمی روستای حاجی آبادزرین بود یعنی ناگهان زیر چراغ زد صدای غرشی از ان بر خواست وناگهان نفتهای درونش سرازیر شد وریخت.

چند کلمه دیگر راهم ملاحظه کنید:

ببُّو =علامت تعجب

شترق=القای معنای شکستن چیزی

گرومبس=القای معنای افتادن وافعال مشابه

پدر بابو درپدر بابو =جد اندر جد

یه برّ،یه بیله،اووّه=تعداد زیاد(همراه با تعجب)

پلته=فتیله

گرده=قلوه

ورجی=با عجله بلند شو

آله=نصف

جزغاله=از شدت سوختگی  مانند زغال شده

 پرتوکرد=پرتاب کرد

وردو زن=بدو

بعضی کلمات ریشه دارهم هستند که به مرور زمان تغییر کرده اند،

 مثل:

مُزبق:مطبخ(محل پخت و پز)

مشغلذمه: مشغول الذمه

شما هم می توانید به این لیست بیفزایید !!!


جمعه 88 فروردین 21 , ساعت 11:8 صبح

زوزو

تعطیلات عیدامسال هم خاطره شد شاید شماهم مثل من به روستا سری زدید ودیدار تازه کردید .

ویا حتما دریادواره شهدا شرکت کردید ویا درجام یادواره تیم دادید یاحداقل سری به مدرسه پائین زدیدویا اینکه پشت مدرسه زوزو بازی کردید اسم کتابیش چی بود ؟کبدی ؟حالا هر چی.

راستی پیاده روی خانوادگی هم پرشور برگزارشد .کوه وسنگاب ودریا وبیابان هم سرجای خود محفوظ بود.

اما نکته قابل توجه توی همه این برنامه ها حضور رفقایی بود که سالها به قول معروف ازمیادین دور بودند .بعضی ها شاید 14-15سال بود که زوزو بازی نکرده بودند. کار و بار و زن و زندگی حال وهِنگی براشون نذاشته بود .معلوم بود خسته شدن . معلوم بود قانع نشدن ،برگشتن به خاطرات شیرین کودکی ،شاید کمی عقده دل وا بشه. ولی رفقا آیا اینها ما را قانع میکنه؟ شک نکنید که نه. مشکل اصلی من وامثال من یه چیز دیگه است  واون مارا قانع میکنه نه خونه وماشین وپول و زن وبچه وتفریح ودشت وبیابون( اگر چه همه اینها خواه ناخواه در زندگی ما حضور دارند وتاحدودی لازم اند) چون ما مال اینها نیستیم، اینها مال ماهستند. ما مرغ باغملکوتیم  از عالم خاک نیستیم.اگه با من موافقید  بیائید یه فکری برا خودمون برداریم.

ویادمون نره:

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم      سرزنش ها گر کند خوار مغیلان غم مخور


چهارشنبه 87 اسفند 14 , ساعت 11:11 عصر

بسم رب الشهدا والصدیقین

آسمون پر بود از ستاره های ریز ودرشتی که به بچه های لشکر چشمک می زدند، بچه ها هر کدوم یه گوشه ای داشتند دعا می خوندند،تو این دنیانبودند.انگار این همه ستاره اومده بودند به استقبالشون ! مثل اینکه ستاره ها هم فهمیده بودند امشب برا آسمون مهمون میاد!

  اما این وسط دل تو دل آقامهدی نبود آخه این جوری خیلی ها دلشون هوای آسمون می کنه، پرمیکشن، اماچاره چیه حتما باید خط شکنا برند، کلی برنامه ریزی شده. خدا " اینا که هوای تو رو کردند کلی چشم براه دارن ،خدا نذار برن...                                

      عقربه ها تند تند پا رو شماره ها می ذارن ومی گذرند .واقعا چقدر ثانیه ها نامردند.                                                          

چند دقیقه بعد... کی باورش میشه !!!  چراغ های شب  یکی یکی خاموش می شن!! حالا دیگه خبری از اون همه ستاره  نیست!  این هم از نعمت خداکه باریدن گرفت..

یک وقت بیسیم فرمانده گردان رو می خواهد.. آقامهدی* ازپشت بیسیم :  اقای خانی "خدا لشکرش رو فرستاد.حالا نوبت  شماست نگاتون به پشت دستتون باشه.                   

*شهید مهدی زین الدین

راوی : جناب آقای خانی همرزم شهید

یادواره شهدای روستای حاجی آباد زرین، سوم فروردین برگزار می شود..


سه شنبه 87 اسفند 6 , ساعت 2:8 عصر

 

پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا ! با مرگ تو رشته ای پاره شد که در مرگ دیگران اینگونه قطع نشد.با مرگ تو رشته پیامبری وفرود آمدن پیام واخبار آسمانی گسست .مصیبت تو دیگر مصیبت دیدگان را به شکیبایی وا داشت وهمه را در مصیبت تو یکسان عزادار کرد.

اگر به شکیبایی امرنمی کردی،و از بی تابی نهی نمی فرمودی،آنقدراشک می ریختم تا اشک دیدگانم تمام شود، واین درد جانکاه همیشه در من میماند ، واندوهم جاودانه می شد ،که همه اینها در مصیبت تو ناچیز است ! چه میتوان کرد که زند گی را دو باره   نمی توان باز گرداند، ومرگ را نمی شود مانع شد.

 

پدر ومادرم فدای تو! مارا درپیشگاه پروردگارت یاد کن ودر خاطر خود نگاه دار!

 

نهج البلاغه خطبه 235

           

 

 


چهارشنبه 87 بهمن 30 , ساعت 8:46 عصر

امام علی علیه السلام

بگذارید وبگذرید

ببینید ودل مبندید

چشم بیندازید ودل مبازید

که دیر یا زود

باید گذاشت وگذ شت


جمعه 87 بهمن 25 , ساعت 10:0 عصر

به نام خدا

پس ازتوجان برادر چه رنج ها که کشیدم     چه شهر ها که نگشتم چه کوچه ها که ندیدم

به سخت جانی خود این قدر نبود گمانم         که بی تو زنده ز دشت بلا به شام رسیدم

چو ماه چهارده دیدم سر تو را به سر نی               هلال وار زبار مصیبت تو خمیدم

زدم به چوبه ی محمل سران زمان که سر نی      به نوک نیزه خولی سر چو ماه تو دیدم

زتازیانه وکعب سنان ونیزه دشمن                  دگر ز زندگی خویش گشت قطع امیدم

میان کوچه و بازار شام پای برهنه              سراز خجالت نامحرمان به جیب کشیدم

شدم چو وارد بزم یزید بازوی بسته                هزار مرتبه مرگ خود از خدا طلبیدم

هنوز بر کف پایم نشان ابله پیداست                  به راه شام زبس از جفا پیاده دویدم

ولی به این همه غم شاد ازانم ای شه خوبان     که نقد جان به جهان دادم وغم تو خریدم

 


<   <<   26   27   28   29   30      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ